کریم پاسبون مرد
شاید خدا بامرزدش . پاسبون بازنشسته بود و این اواخر شیره ای .
پاتوقش عصرها قهوه خونه غلام بی کله بود .
آخر بار که دیدمش ، تابستون پارسال جلو دکون مش حسن بزاز بود .
گفت : پسر حاجی ، شنیدم کتابت می کنی ، طبابت دل هم بلدی ؟
- ابزار طبابت دل ، کلام است و طبیب دل ، همدم .
- همدم ما که ناله و نفرینه جماعته . اگه بی غرض بگم ، وصیت آقامو می نویسی ؟
- بگو می نویسم .
- آقام خدا بیامرز می گفت : نون بازوتو بخور ، نه زور بازوتو .
ما که به خرجمون نرفت .حالا می نویسیش ؟
- آره ، تو خوت وصیت نداری ؟
- بنویس شرف هر کار به لباسشه ، والا پاسبونی عملگی ظلمه .
- باشه ، می نویسم
یاد ننه ی مرتضی دیلاق افتادم که می گفت :
- هنوزم از کریم پاسبون می ترسم . دوره ی کشف حجاب ، بی ناموسی زیاد کرد، بی شرف . خدا ازش نگذره
و امروز کریم پاسبون مرد .
به قلم : حمیدرضا شیرازی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر